در زندان زنان، همین که به بند «مادر و کودک» رسیدیم، دنیایم زیر و رو شد. دیدن بچهها در کنار مادران در آن فضا،قلبم را پر از غم کرد. در پایان بازدید، تا رئیس زندان گفت: «یک قانون به نام «رأی باز» داریم که به زندانی اجازه میدهد جایگزین حبسش، مشغول کار شود و شب هم در کنار خانوادهاش باشد. آیا در این زمینه با ما همکاری میکنید؟» از خداخواسته گفتم: «بله».
معجزه را چطور تعریف میکنید؟ روز و شب به کدام مدار بچرخد، حس میکنید روزگارتان مشمول معجزه شده؟ وقتی کلید معجزه در قفل زندگیتان بچرخد، حاضرید در ازایش چه کنید؟… جواب این سئوالها را در یک کارگاه کارآفرینی در شرق تهران میتوانید پیدا کنید؛ جایی که ۱۱۵ زن و دختر با تمام وجودشان معجزه را درک کردهاند. زنان و دخترانی که از پشت میلههای غم و ناامیدی برگشتهاند و حالا غرق نور، هر روز را با امید و شادی بیشتر شروع میکنند.
حالا ۱۵ ماه میشود که با همت و شجاعت و البته ازخودگذشتگی یک بانوی کارآفرین، برای اولین بار قانون «رأی باز» برای زنان زندانی، رنگ واقعیت به خود گرفته و زندانیان زن فرصت پیدا کردهاند نهتنها دوران محکومیت خود را آن طرف دیوار زندان و در کنار خانواده بگذرانند، بلکه در همین زمان توانستهاند با یادگیری یک مهارت، صاحب شغل و درآمد شوند. قطعات این پازل را که کنار هم بچینید، آیا به تصویری غیر از معجزه میرسید؟… در آستانه سال نو، سراغی گرفتیم از این کارگاه امید تا ببینیم حال و روز زنانی که حالا جایی حوالی آسمان سیر میکنند، چگونه است…
غافلگیری در بند مادر و کودک…
دانههای این قصه را از هر طرف سر بیندازیم، به یک اسم میرسیم؛ «مهوش صابری». شیرزن دریادلی که سابقه درخشانی دارد در حمایت و توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، معتادان بهبودیافته و خانوادههای نیازمند. در اتاقک گوشه حیاط، همانجا که یک نفر همیشه گوشی برای شنیدن درد دلهای اهالی کارگاه دارد، محو زیبایی چشمنواز محصولات صنایع دستی شدهام که جلوه خاصی به در و دیوار داده. اما تا نگاهم به ردیف لوحهای تقدیر میافتد، به سمت صاحبخانه برمیگردم و میپرسم: «چه شد؟ شما که به گواه نشانههای روی در و دیوار این اتاق، در حوزه کارآفرینی یک سر داشتید و هزار سودا، چطور گذرتان به زندان زنان افتاد و شدید فرشته نجات آنها؟» لبخند بر کلمات خانم صابری سبقت میگیرد و او در همان حال میگوید: «همهچیز از یک اتفاق شروع شد. به لطف خدا، علاوهبر فعالیت در حوزه کارآفرینی، فرصت همکاری با خیّران عزیز هم نصیب من شده و در حال حاضر بهعنوان دبیر مجمع خیّران پهنه جنوب تهران خدمت میکنم. موسسه ما (موسسه خیریه حامیان اندیشه رشاد) هم به لطف خدا تا امروز خدمات خوبی ارائه کرده از جمله اجرای طرح اسکان ۳۷۵ خانواده بیسرپناه با کمک شهرداری تهران، اشتغالزایی و توانمندسازی خانوادههای نیازمند با همکاری کمیته امداد، اشتغالزایی برای معتادان بهبودیافته و…
با همین پیشینه، از حدود ۱۵ سال قبل با انجمن حمایت از خانوادههای زندانی در ارتباط هستم و هر زمان زندانیان ترخیصشده به شغل نیاز داشتهاند، از آنها حمایت کردهام. اما ماجرای زندان زنان، یک اتفاق تازه را برای من رقم زد. وقتی که خانم خدادادی به مدیریت زندان زنان شهرری منصوب شدند، از ما دعوت کردند از این زندان بازدید کنیم. تا قبل از ورود به آن فضا، هیچ ذهنیتی نداشتم. تصورم این بود مثل سایر خیّران که کمکهایی برای آزادی زندانیان جرائم مالی میکنند، بازدید ما هم به همین نتیجه ختم خواهد شد. اما در زندان زنان وقتی بند به بند جلو رفتیم و رسیدیم به بند «مادر و کودک»، همهچیز تغییر کرد. در آن بند، بهکلی نگاهم به زندان و زن زندانی عوض شد. دیدن بچهها در کنار مادران در آن فضا، تأثیر عجیبی روی من گذاشت. درست است آنجا همه امکانات رفاهی فراهم بود اما همین که بچه به هر طرف نگاه میکرد، دور تا دورش دیوار میدید، خیلی برای من ناراحتکننده بود.
در پایان بازدید، در جلسهای که با خانم خدادادی داشتیم، ایشان گفتند: «یک قانون به نام «رأی باز» وجود دارد که بر اساس آن، زندانی میتواند جایگزین حبسش در کارگاههایی که مورد تأیید ماست، مشغول کار شود و در باقی ساعات روز هم در کنار خانوادهاش باشد. آیا شما تمایل دارید در این زمینه با ما همکاری کنید؟».
وقتی مادر با دست پر به خانه برمیگردد
مرغ آمین انگار همان حوالی بود که تا مهوش صابری در دلش دعا کرد کاش بتواند کاری برای نجات اهالی بند مادر و کودک انجام دهد، دعایش را بالا برد و مُهر اجابت زد: «برای من که از دیدن مادران و بچهها در زندان، همه وجودم بغض و اشک بود، بهتر از این امکان نداشت. بیمعطلی پیشنهاد خانم خدادادی را پذیرفتم و بعد از مدتی، با همکاری بسیار خوب قوهقضائیه، انجمن حمایت از زندانیان، خانم خدادادی و دادیارهای محترم معاونت زن و خانواده قوه ازجمله خانم دکتر ابراهیمی و خانم شقاقی، قانون رأی باز ویژه زنان زندانی برای اولین بار در کشور در کارگاه ما اجرایی شد».
هنوز هم چشمهایش میخندد وقتی از کلید خوردن طرحی میگوید که چراغ خانههای فراوانی را روشن کرد: «ستون خانواده، مادر است. وقتی مادر در حبس باشد، فرزندان دچار آسیب جدی میشوند؛ حتی اگر پدر هم داشته باشند. البته متأسفانه باید بگویم بسیاری از این مادران زندانی، همسرانشان هم در زندان بودند! حالا تصور کنید بر سر فرزندان این خانوادهها که تنها به حال خود رها شده بودند، چه میآمد… متأسفانه به دلیل همین شرایط، فرزندان بعضی از این مادران، تحویل بهزیستی شده بودند و این خیلی دردناک بود. نقطه عطف طرح رأی باز، همین بازگشتن مادر به خانه و حفظ کانون خانواده بود. اما فقط همین نیست. این طرح کمک میکند مادران زندانی همزمان با ورود به اجتماع، صاحب مهارت و شغل و درآمد شوند و بتوانند زندگی خود و فرزندانشان را تأمین کنند. حتی چند مادر به برکت این خودکفایی توانستند اعتماد بهزیستی را جلب کنند و فرزندان خود را به خانه برگردانند. خلاصه با مشارکت دستهجمعی همه افراد و نهادهای مؤثر، خوشبختانه آذرماه سال گذشته با معرفی حدود ۱۱۵ خانم زندانی به ما، طرح رأی باز کلید خورد».
از پشت میلهها تا کارآفرینی؛ این قصه واقعیت دارد
اما شروع طرح همان و سرازیر شدن برکت به کسب و کار و زندگی مهمانان کارگاه، همان: «در همین ۱۵ ماه، دوران محکومیت برخی از خانمها تمام شد و برایشان جشن آزادی گرفتیم. یک تعدادی توانستند پابند بگیرند و از مجموعه خارج شوند. برای برخی دیگر که مشکل مالی داشتند، به لطف خدا خیّر پیدا شد و پروندهشان مختومه شد. با این اوصاف، الان ما در ۲ کارگاهی که برای طرح رأی باز اختصاص دادیم، میزبان ۸۵ نفر هستیم و کلی برنامه برای آنها داریم. هر فرد در قدم اول، دوره آموزش خیاطی را همینجا طی میکند و بسته به میزان علاقهمندی و استعدادش، در این رشته پیشرفت میکند. افرادی که بتوانند دوره را با موفقیت به پایان برسانند، مدرک فنی و حرفهای میگیرند و میتوانند با دریافت وام مشاغل خانگی، خودشان کسب و کار مستقل راه بیندازند.
در همین مدت، ۲، ۳ نفر از خانمها به این مرحله رسیدهاند. ما در آموزشگاه فنی و حرفهای خودمان، بعد از آزمون به آنها مدرک معتبر دادیم، دوستان کمیته امداد برایشان وام شغلی فراهم کردند و انجمن حمایت از زندانیان هم با کمکهای نقدی و غیرنقدی، حمایتشان کرد. بهاینترتیب، یک چرخه حمایتی کامل وجود دارد که کمک میکند این خانمها مدتی بعد از آزادی، مستقل شوند و روی پای خودشان بایستند. البته من، تجهیزات اولیه را هم در اختیارشان میگذارم تا راحتتر بتوانند کارگاه خودشان را راه بیندازند.»
شبیه یک قصه تخیلی است. تفاوت دیروز و امروز این زنان زندانی، از زمین تا آسمان است. خانم کارآفرین انگار فکرم را خوانده که میگوید: «ما خانمی داریم که تا دیروز در زندان هیچ کاری بلد نبود اما وقتی بیرون آمد، یک مهارت یاد گرفت و آنقدر پیشرفت کرد که خودش کارآفرین شد و حالا برای ۱۰ بانوی زندانی دیگر ایجاد اشتغال کرده. این، برای ما خیلی شیرین است. و توجه داشته باشید در این مسیر، همه چیز به تلاش و پشتکار خود خانمها بستگی دارد و من فقط یک تسهیلگر هستم که در راستای انجام مسئولیت اجتماعیام، فضا و تجهیزات در اختیارشان میگذارم. سفارشهایی که از بیرون گرفته میشود، تحویل خانمها میشود. آنها کارها را آماده میکنند و درآمد حاصل از این فرآیند، مستقیماً به حساب خودشان واریز میشود. بگذریم از اینکه متأسفانه بعضی از افرادی که از دور شاهد کار ما هستند، فکرهای دیگری میکنند…».
«مهوش صابری»، کارآفرین، خیّر و حامی زنان زندانی در طرح «رأی باز»
نکند همهچیز را در منفعت مالی میبینید؟
میگویم: بیایید ماجرا را از زاویه نگاه این گروه نگاه کنیم. اگر ماجرا اینطور است که اشاره کردید؛ یعنی شما تهسیلگر هستید و فضا و تجهیزات و امکانات را در اختیار بانوان رأی باز قرار دادهاید و درآمد حاصل از آماده کردن سفارشها مستقیماً به خود آنها تعلق میگیرد، خب پس سهم شما چه میشود؟ شما در این میان چه سودی میبرید؟ خانم صابری از آن نگاههای مادرانه تحویلم میدهد و با لبخند معناداری میگوید: «مگر همه چیز در منفعت مالی خلاصه میشود؟ همه همین سئوال شما را میپرسند اما اگر روال کار ما غیر از این بود، آیا انجمن حمایت از زندانیان سراغ من میآمد؟ خوب است بدانید فعالیتهای اجتماعی و خیریه ما به این دو کارگاه مختص طرح رأی باز، خلاصه نمیشود. مسئله این است که چیزی به نام مسئولیتهای اجتماعی هم در زندگی ما انسانها مطرح است و همه، حداقل کسانی که توانمند شدهاند و در جامعه بهعنوان کارآفرین کار میکنند، باید یک سری خدمات حمایتی برای همنوعانشان داشته باشند. اما سئوال شما، یک جواب دیگر هم دارد؛ اولاً سود مرا خدا میدهد. دوماً شغل دیگری دارم که از آن طریق، تأمین مالی میشوم».
ما اینجا هستیم که حامی باشیم
«ببینید، ما دور هم جمع شدهایم از بانوانی که دارند دوره محکومیتشان را براساس رأی باز در بیرون از زندان میگذرانند، حمایت کنیم. این حمایت هم، فقط به ارائه خدمات آموزشی و شغلی محدود نمیشود. ما اینجا خدمات مشاوره و روانشناسی هم داریم. دوستان مددکار و روانشناس حداقل هفتهای یک روز اینجا حاضر میشوند و چنانچه برخی خانمها در این زمینه نیاز به کمک داشته باشند، به آنها مشاوره میدهند. علاوهبراین، برای حمایتهای مالی از خانمهایی که میدانیم واقعاً نیازمند هستند، سبد کالا، پوشاک و کمکهای نقدی وغیرنقدی در نظر میگیریم.
شاید بپرسید ماجرای این حمایتها چیست؟ خب، این فرد که ۴، ۵ سال در زندان بوده، وقتی بیرون میآید، تا خودش را پیدا کند، زمان میبرد. وارد کارگاه ما که میشود، تا وقتی در حال آموزش است و کارهای جانبی و ساده انجام میدهد، دستمزد چندانی به او تعلق نمیگیرد. به همین دلیل است که ما بسته حمایتی در کنار این دستمزد برایش در نظر میگیریم تا اعتماد به نفسش را بالا ببریم و برای ادامه مسیر به او انگیزه بدهیم. بعد از دو سه ماه که با این روال میگذرد، او تازه خودش را پیدا میکند. وقتی که حالش خوب شد، ما انتظار داریم مثل یک کوه استوار، مثل یک زن توانمند بیاید زندگیاش را اداره کند. این همدلی و این قوت قلب و اعتماد به نفس دادن، خوشبختانه باعث شده کارها خیلی خوب پیش برود».
چشمانتظار کمک کارآفرینان، خیّران و مدیران آموزشگاهها هستیم
قهرمان ۵۴ ساله داستان ما با اینکه تمامقد و مثل کوه، پشت زنان و دختران مشمول طرح رأی باز ایستاده و از هیچ کمکی برایشان فروگذار نمیکند، اما در میانه این میدان وسیع، تنها مانده و برای اثرگذاری بیشتر، به کمک نیاز دارد: «از همین طریق از طرف خودم و انجمن حمایت از زندانیان، از دوستان خیّر و کارآفرین درخواست میکنم به کمک ما بیایند. الان ۸۵ نفر از این خانمها در ۲ کارگاه ما در محدوده سبلان و خزانه مشغول فعالیت هستند. اما اگر دست به دست هم بدهیم، میتوانیم تعداد بیشتری از این بانوان را از زندان بیرون بیاوریم. تصور کنید؛ ما فقط در زندان شهر ری بیش از هزار مادر و دختر چشمانتظار داریم. اگر دوستان به کمک ما بیایند، این چرخه حمایتی گسترش پیدا میکند و تعداد بیشتری از این عزیزان میتوانند مشمول طرح رأی باز شوند.
گروه دوم که از آنها درخواست کمک دارم، دوستانی هستند که آموزشگاه دارند. ببینید ما در طرح رأی باز، علاوهبر مادران، دختران جوان را هم داریم. شاید این دختران ما به رشتههایی مثل خیاطی و قالیبافی علاقه نداشته باشند و تمایل داشته باشند در رشتههای دیگر آموزش ببینند و مهارت کسب کنند. بعضی از آموزشگاهها با رشتههای جذاب برای نسل جوان مثل رشته آرایشگری، خیلی در این زمینه میتوانند مؤثر باشند. مطمئن باشید آنهایی که قدم کج برداشته بودند، اگر مهارت یاد بگیرند و کار و درآمد داشته باشند، دیگر سراغ کار خلاف نمیروند و آسیب نمیبینند».
گفتند حالا که زنان زندانی را آوردهای، ما از کارگاه میرویم!
این بحث انگار داغ دل مهوش صابری را از بعضی بیمهریها تازه کرده که نفس بلندی میکشد و میگوید: «قبلاً بهعنوان کارآفرین در حوزه صنایع دستی فعالیت میکردم. در همین کارگاه، حدود ۴۵ نفر از زنان سرپرست خانوار مشغول تولید محصولات متنوع صنایع دستی بودند. اما وقتی با انجمن حمایت از زندانیان تفاهمنامه امضا کردم و تعدادی از زنان زندانی رأی باز به کارگاه آمدند، متاسفانه بعضی از بانوان سرپرست خانواری که اینجا کار میکردند، از ادامه همکاری با من انصراف دادند! گفتند: «ما نمیتوانیم کنار افرادی که زندانی بودهاند، کار کنیم. خانوادههایمان ناراحتند و میگویند شما همنشین زنان زندانی شدهاید!»…
خانم کارآفرین سری به افسوس تکان میدهد و در ادامه میگوید: «یکی از اهداف من، اصلاح همین نگاه نادرست است. الان وقتی میرویم برای خانمی که قبلاً زندانی بوده، خانه اجاره کنیم، اگر متوجه شوند سابقه دارد، به او خانه نمیدهند. خب، اگر همه ما این نگاه را به آنها داشته باشیم، چطور به جامعه و زندگی برگردند؟ یک مثال برایتان میزنم. اینجا دختر خانم ۲۴، ۲۵ سالهای داشتیم که بدون داشتن گواهینامه، پشت ماشین پدرش نشسته و تصادف کرده بود؛ تصادفی که متاسفانه منجر به مرگ فرد مصدوم شده بود. با اینکه با رضایت ولی دم، دیه پرداخت کرده بود، اما برای جنبه عمومی جرم باید مدتی در حبس میماند. خب، آیا درست است برچسب قاتل به پیشانی این دختر بزنیم و زندگیاش را تباه کنیم؟ او که قاتل بالفطره نبوده. خطای بزرگی کرده و تاوان سنگینی هم داده. اما یادمان باشد هرکدام از ما هر لحظه میتوانیم با یک اتفاق، جای او قرار بگیریم. ما حتی یک خانم معلم داریم که ضمانت فردی را کرده بود و به دلیل پرداخت نشدن اقساط توسط او، به ۲ سال حبس محکوم شده بود! بنابراین باید نگاهمان را تغییر دهیم و فکر نکنیم هر کسی که در زندان است، خلافکار و قاتل است».
آنها ارزش محبت و اعتماد را درک میکنند
از من میپرسند: «نگران نیستی این کارگاه با اینهمه تجهیزات و امکانات را به افراد سابقهدار سپردهای؟» در جوابشان میگویم: واقعاً نه. اول اینکه همهچیز را به خدا سپردهام و معتقدم خدا نمیگذارد انسانی که با نیت خیر در این مسیر قدم گذاشته، دچار آسیب شود. از طرف دیگر، من کارآفرین هستم. یک کارآفرین باید ریسکپذیر باشد و من هم این ویژگی را دارم. از همه مهمتر، این خانمها آنقدر شایسته و قابل احترام هستند که من حتی به کار بردن واژه زندانی را برای آنها درست نمیدانم. از نظر من، همه آنها کارکنان کارگاه ما هستند. به همین دلیل، تمام امور کارگاه را به دست خودشان سپردهام و فقط دورادور روی کارشان نظارت دارم. این خانمها، شایسته اعتماد و احترام هستند و واقعاً هم در این مدت با عملکردشان، پاسخ بسیار خوبی به اعتماد من دادهاند.
شیوه مدیریت من در کارگاه معتادان بهبودیافته هم به همین شکل است. آنجا هم امور کارگاه را به دست خودشان سپردهام و شاید باورتان نشود در این ۲، ۳ سال حتی یک خودکار هم در آنجا جابهجا نشده با اینکه نه سند هویتی از این افراد در دست دارم و نه چک و سفتهای از آنها گرفتهام. ماجرا این است که آنها باور کردهاند مادرانه دوستشان دارم و حمایتشان میکنم».
کمک کنید چراغ امید زنان زندانیِ رأی باز، خاموش نشود
این روزها اما یک دغدغه، آرام و قرار را از قهرمان داستان ما گرفته. نگاهم که به نگاه نگران مهوش صابری گره میخورد، این غصه سر باز میکند: «فضایی که خانمهای رأی باز در آن مشغول فعالیت هستند، از طرف شهرداری در اختیار ما قرار گرفته بود. حالا مدت قراردادمان به پایان رسیده و دوستان اعلام کردهاند باید کارگاه را تخلیه کنیم. در شرایط بسیار سختی قرار گرفتهام چون پیدا کردن فضای جایگزین، اصلاً کار سادهای نیست.
با اینکه در چند ماه اخیر خیلی اذیت شدم اما به عشق خانمهایی که با هزار امید با نامه طرح رأی باز از زندان به من مراجعه میکنند، تمام تلاشم را برای حفظ این مجموعه خواهم کرد اما در این مسیر به کمک نیاز دارم. من، تجهیزات و امکانات لازم را دارم. نیروی کار هم، خانمهای باانگیزه رأی باز هستند. کافی است نهادهای دولتی یا خصوصی یا خیّران به کمک ما بیایند و یک فضای مناسب برای دایر کردن کارگاه در اختیار ما قرار دهند. اگر این عزیزان از ما حمایت کنند، چرخه توانمندسازی خانمهای زندانی رأی باز همچنان برقرار خواهد ماند و حتی میتوانیم این کار را گسترش دهیم».
خانم صابری به ما ثابت کرد هنوز انسانهای خوب وجود دارند
در پایان صحبتهای شیرین خانم کارآفرین، بهاتفاق سری به کارگاه میزنیم تا به زنان و دخترانی که کوک امید به پارچه میزنند، خداقوت بگوییم. خانمها در بخشهای مختلف کارگاه به تولید پیراهن و شال و روسری مشغولند و هرکدام مسئولیت بخشی از کار را بر عهده دارند. در قسمت راستهدوزی و گیپور دوزی پیراهنهای زنانه، با خانم «تقیخانی» همصحبت میشوم. او که یک فرزند دارد، میگوید: «خیلی خوشحالم چنین کارگاهی ایجاد شده. اجرای طرح رأی باز، کمک خیلی بزرگی به ما بوده. حداقلش این است که شبها کنار بچههایمان هستیم. حالا اگر بچهها مریض شوند یا هر مشکلی پیش بیاید، میتوانیم مرخصی بگیریم و برویم به دادشان برسیم. با حقوقی هم که از کار کردن در این کارگاه میگیریم، میتوانیم تا حدی از پس هزینههای زندگی بربیاییم. از خانم صابری واقعاً ممنونیم.»
«سرور» خانم هم که بعد از تحمل یک سال و هفت ماه حبس، با گرفتن رأی باز، در این کارگاه مشغول کار شده، میگوید: «اگر خانم صابری و خانم شقاقی نبودند، ما بیچاره بودیم. من ۴ تا بچه دارم، شوهرم هم در زندان است. با تخفیفی که خانم شقاقی به من داد، یک روز در میان به کارگاه میآیم و باقی روزها در کنار بچههایم هستم. از خدا میخواهم خانم شقاقی و خانم صابری هرچه از خدا میخواهند، بهشان بدهد. وقتی شنیدم میخواهند این کارگاه را جمع کنند، از ناراحتی گریه کردم. آخه هیچکس مثل خانم صابری نیست. مدام حواسش به مشکلات ماست و حتی برای آنهایی که نیاز دارند، پوشاک و بسته ارزاق تهیه میکند. واقعاً خواهر هم در حق خواهرش اینقدر دلسوزی ندارد».
حمایت شدیم، خلاقیتمان شکوفا شد
در کنار کارگاه خیاطی، یک اتاقک کوچک هم به بخش تولید کِش سر و تِل اختصاص داده شده. «سوگل» ۲۳، ۲۴ ساله درباره فعالیت این بخش میگوید: «خانمهایی که نتوانسته باشند مهارت خیاطی را یاد بگیرند، از کارگاه اصلی به اینجا میآیند. تولید کش سر و تل، کار سادهای است که ظرف یک روز میتوانند یاد بگیرند. میدانید، در کارگاههای دیگر، نمونه کار را جلوی دست نیروها میگذارند و میگویند باید همین را تولید کنید. اما حسن کار کردن با خانم صابری این است که دست ما را باز میگذارند و خودمان میتوانیم برای تنوع کار، ایده بدهیم و محصولات جدید تولید کنیم. از طرف دیگر با توجه به اینکه کار و مزدش متعلق به خودمان است، انگیزه بچهها برای تولید بیشتر میشود. بچهها هر روز میتوانند ۱۰۰ تا کش درست کنند، مزد هر کش را هم که ۵۰۰ تا هزار تومان در نظر بگیریم، درآمد مناسبی دستشان را میگیرد که میتوانند رویش حساب کنند. اینجا تنها کارگاهی است که به امثال ما، فرصت کارآفرینی میدهد. بابت همه این حمایتها از خانم صابری ممنونیم.»
صحبتها که به اینجا میرسد، «راضیه» خانم هم از آن طرف میگوید: «من هیچوقت بیرون از خانه کار نکرده بودم اما خانم صابری چنان محیط امنی در این کارگاه ایجاد کردهاند که من با اینکه یک ماه از مختومه شدن پروندهام میگذرد و عملاً آزاد شدهام، باز هم با کمال اینجا میآیم و کار میکنم. واقعاً این کارگاه و کارم و خانم صابری را دوست دارم».
وقتی خانم وکیل،همبند موکلانش شد!
در پایان این بازدید خاص، انتظار هر چیزی را دارم جز مواجهه با یک خانم وکیل در جمع زنان زندانی مشمول رأی باز! اما واقعیت دارد. دختر جوان با چهرهای بشاش روبهرویم نشسته و من در سکوت دارم به سناریوهایی که ممکن است به او حضور او در این فضا منجر شده باشد، فکر میکنم. خانم وکیل که حیرتم را از نگاهم خوانده، خودش لبخندبرلب شروع میکند به روایت قصهاش: «سال ۹۵ دفتر وکالت داشتم و یک کارآموز کنار دستم کار میکرد. در مقطعی که برای پیگیری یک پرونده در مشهد بودم، کارآموزم با یکی از موکلان ثروتمندم که برای فرزندش حکم ۸ سال زندان صادر شده بود، تماس گرفته و در ازای دریافت ۶۰۰ میلیون تومان، قول گرفتن حکم برائت به او داده بود! وقتی از سفر برگشتم، از ماجرای دادنامه جعلی و شکایت موکلم مطلع شدم. کارآموزم ناپدید شده بود. با اینکه ۶۰۰ میلیون و باقی جریمهها را پرداخت کردم اما قاضی برایم حداکثر محکومیت یعنی ۷ سال زندان صادر کرد!
گرچه حکم در دیوان عالی به ۳ سال تقلیل پیدا کرد و در نهایت عفو گرفتم اما ۱۵ ماه در زندان بودم! یک سال و سه ماهی که خیلی سخت گذشت. من بارها برای ملاقات با موکلهایم به زندان مراجعه کرده بودم اما این بار بهعنوان متهم و مجرم در آنجا بودم! یکی دو ماه اول که گذشت و خودم را پیدا کردم، همّ و غمّم شد کمک به دیگر زندانیان. برای پیگیری پرونده خانمهای زندانی، مدام در حال لایحه نوشتن و زیر و رو کردن قوانین بودم. انگار آزادی آنها، آزادی خودم بود».
با شجاعت خانم کارآفرین، قانون «رأی باز» بالاخره اجرایی شد
قصه که به فصل اجرای رأی باز میرسد، چشمهای وکیل جوان برق میزند: «در ماده ۵۶ قانون مجازات، نظام «نیمه آزادی» مطرح شده اما در ۱۳ سال فعالیتم هیچوقت ندیده بودم اجرا شود. اتفاقاً موکلانم که در زندان بودند، میپرسیدند: این نظام نیمه آزادی، ماجرایش چیست؟ به جای گذراندن حبس در زندان، کجا میتوانیم برویم کار کنیم؟ پرسوجوهای من نتیجه نداشت چون اصلاً کارگاهی برای این منظور وجود نداشت. تا اینکه به همت خانم صابری و حمایتهای دوستان قوه قضاییه ازجمله خانم شقاقی، این اتفاق خوب بالاخره رقم خورد و طرح رأی باز، اجرا شد. اما واقعیت این است که اگر خانم صابری به میدان نمیآمدند و کلی زحمت و سختی را به جان نمیخریدند، باز هم این قانون اجرایی نمیشد. از لطف ایشان و حمایتهایی که از ما میکنند، هرچه بگویم، کم گفتهام. در این کارگاه، یک محیط امن و گرم ایجاد کردهاند که همه در کنار هم با صمیمیت داریم کار میکنیم و با اینکه هنوز در دوران محکومیت هستیم، اصلاً احساس حضور در زندان نداریم. خود من وقتی از زندان بیرون آمدم، اصلاً اعتماد به نفس نداشتم. خانم صابری به من بال و پر دادند».
خانم وکیل میخندد و میگوید: «نمیدانید، ایشان چقدر برای خانوادههای ما، عزیز و مورد احترام هستند. بعد از آزادی، پدرم هیچ اعتمادی به من نداشت. حتی در دفتر من، دوربین گذاشت که هر وقت به کار برگشتم، از خانه بر کارم نظارت کند تا دیگر خطا نکنم. اما از وقتی با خانم صابری آشنا شدیم، پدرم یک واحد ساختمان برای کارم در نظر گرفت و گفت: «برای سال آینده که محکومیتت تمام میشود، یک موسسه حقوقی دایر کن به شرط اینکه خانم صابری یک اتاق ثابت آنجا داشته باشد.» من هم واقعاً یک اتاق برای خانم صابری اختصاص دادهام و قرار است با کمک ایشان، پیگیری پرونده مددجویان، یکی از کارهای ثابتمان باشد».
خدا کند خانم صابری را خسته نکنند…
میخواهم از اهالی کارگاه خداحافظی کنم که دختر جوانی جلو میآید و میگوید: «من ۱۸ ساله بودم که وارد زندان شدم و در ۲۷ سالگی با طرح رأی باز، بیرون آمدم. این اتفاق، واقعاً برای من معجزه بود. ازآنجاکه بیشتر از بقیه اعضای کارگاه حبس کشیدم، ارزش کار خانم صابری را بیشتر میدانم. نمیدانید ایشان چطور برای ما مادری میکنند. واقعاً سپر بلای ما شده و همه سختیها را به جان خریده. چند روز قبل که از طرف شهرداری آمده بودند و میگفتند باید کارگاه را تخلیه کنیم، نمیدانید خانم صابری چطور از ما دفاع کردند. آخه یکی از آنها گفت: «چرا زندانیها را آوردهاید اینجا؟ باید به خانمهای دیگر در این کارگاه کار میدادید»… گریهام گرفت. مگر زندانیها، انسان نیستند و حق زندگی ندارند؟ من قبول دارم اشتباه کردم. تاوان اشتباهم را هم دادم و هنوز هم گرفتارم. اما نباید به من فرصت جبران و فرصت زندگی کردن داده شود؟
واقعاً دلم میسوزد. چرا وقتی یک نفر مثل خانم صابری پیدا شده که بدون هیچ چشمداشتی، دنبال کار ما افتاده و برای حمایت از ما خودش را به آب و آتش میزند، اینقدر اذیتش میکنند و سنگ جلوی پایش میاندازند؟ میترسم آنقدر خانم صابری را اذیت کنند که خسته شود و بگذارد برود. واقعاً نگرانم این کارگاه از هم بپاشد و دوباره بخواهند ما را به زندان برگردانند. از هرکس امکانش را دارد، خواهش میکنم به خانم صابری کمک کند».
منبع: فارس
http://www.reihane.ir/p/18807