می توان گفت جایگاهی که در غرب برای زن تعریف شده، مردانه است؛ زن یعنی انسانی که مساوی با مرد است، لذا زن در آنجا باید تلاش کند تا به جایگاه مردان برسد؛ ۴۰ ساعت در هفته کار کند، اجاره خانه دهد، هزینه فرزندان را تامین کند، اصلاً وظیفه زن شستن ظرف و نگهداری از بچه نیست، چون کاری بی فایده و به درد نخوری است، زن باید مثل مرد کاری تمام وقت داشته باشد، درآمد داشته باشد تا در آن جامعه دارای ارزش باشد! شأن انسانی زن در غرب اینگونه است.
به نقل از روابط عمومی برنامه «چراغ» شبکه ۵، این برنامه در هفته جاری میزبان «سیده اسماء حسینی» کارشناس ارشد رشته ی فیزیک متولد مشهد مقدس که با پذیرفته شدن در رشته فیزیک به تهران می آیند و بعد از ازدواج با همسرشان به کانادا مهاجرت می کنند، الان ۵ سال است که ساکن کانادا و مدرس هستند، بود.
حسینی گفت: در ابتدای تحصیلات همچون هر جوان کمال گرا به دنبال زندگی ایده آل، عالی، متفاوت و دارای رفاه بودم و این نگرش که ایران و حجاب و اعتقادات خوب هست، برای من مفید و کافی نبود. جوّ رایج در دانشگاه و سطح تفکر دوستانم بر مهاجرت بود. دَم از دنیایی می زدند که جذابتر و زیباتر هست همان دنیایی که در رویاهایم می پروراندم. لذا بعد از ازدواج با همسرم به کانادا رفتیم تا به تصور خودم وارد مدینه ی فاضله شوم – من در دوره ی راهنمایی و دبیرستان چادری بودم ولی با ورود کامپیوتر و اینترنت به خانه ها و همچنین ماهواره در بین اقوام، تحت تاثیر این فضا چادر را کنار گذاشتم و مانتویی شدم – در کانادا تمام تلاشم را کردم که پوششم را نزدیک کنم به فرهنگ آن کشور و حتی بعضاً زیاده روی هم می کردم. اوایل مهاجرت بسیار جذاب بود. احترام، زمانبندی و نظم سیستماتیک آنجا برای من بسیار جذاب بود.
وی خاطر نشان کرد: بعد از مدتی زندگی در کانادا و ارتباط با افرادی که در محل کار و محیط زندگی ام بودند و با گذر زمان هنوز آن آرامش و رفاهی که در پی آن بودم را نیافته بودم. به خودم می گفتم که برای لذت بردن و رفاه به این سبک زندگی روی آورده ام ولی فشار کار و اینکه بخواهم هفته ای ۴۰ ساعت به صورت تمام وقت کار کنم تا بتوانم از مزایای شغلی بهره مند شوم برایم آزار دهنده بود و انرژی زیادی را از من می گرفت. از سویی تمام تلاشم این بود که از جامعه ی مبدأ خود فاصله بگیرم؛ دوست ایرانی و مسلمان نداشته باشم و رفت و آمدی نکنم. حتی در انتخاب دوستان کانادایی هم تعصب خاصی داشتم و افراد مهاجر از چین و ژاپن را به دوستی نمی گرفتم و تنها با سفید پوستان کانادایی ارتباط می گرفتم. با گذشت زمان متوجه شدم افراد این جامعه حتی آن آرامشی که من در ابتدا و قبل از ورود به کانادا داشتم را ندارند؛ ساعتهای زیادی به سختی کار می کنند تا فرصتی برای مسافرت پیدا کنند. لذا فشار سختی کار را بر روی آنها می دیدم. همین امر تلنگری شد تا متوجه اشتباه خود شوم چون در ظاهر میدیدم همه چیز خوب و مرتب است اما در واقع هیچ چیز سر جای خودش نیست نه زنان، نه مردان، نه بچه ها؛ تصویری که از زنان می دیدم اعم از دوستان و همکاران این بود که زن هم باید تمام وقت کار کند و در مخارج زندگی پا به پای مردان دوندگی کند و این امر برایم آزار دهنده بود چون من نیامده بودم که در پی پرداخت اجاره بهای خانه ام باشم و یا به دنبال کار باشم و این روحیه را در همکارانم نیز می دیدنم چون می دیدم که آنها هم دوست دارند که ازدواج کنند و بچه دار شوند.
حسینی تصریح کرد: با تلنگری که درونم را بیدار کرد، متوجه شدم خیلی درگیر خودم هستم و محور زندگی ام فقط خودم شده ام. فقط به ظاهر خودم می رسم. بی حجابی بیش از آنکه به من آزادی دهد مرا درگیر خودم کرده بود لذا تصمیم گرفتم با حجاب شوم و شال بر سر بستم. همان زمان بود که با دقت در پوشش اطرافیانم متوجه شدم آنها نیز برای تمرکز بیشتر بر روی درس و کار، لباس پوشیده تری دارند، مثلاً یکی از همکارانم دستمالی بر گردنش بسته بود یا دیگری که لباس بلندتر و جلو بسته ای تن می کرد. اینگونه نیست که با آزاد شدن فضا مردها هم بی تفاوت باشند و همه چیز عادی شود، اوایل روی آوردنم به حجاب همکارانم یا دوستان همسرم، سعی داشتند مرا از این کار منع کنند. گاهی حس می کردم از طرز پوششم احساس حقارت به آنها دست می دهد؛ چون من به آنها اعلام کرده بودم که دیگر با آنها دست نخواهم داد و الان احساس می کردم دیگر قدرت دست من است و آنها دسترسی به من نداشتند. اوایل تصورم این بود که شاید نگاه های عجیبی در جامعه به من باشد اما بر عکس در اتوبوس می دیدم به نشانه احترام، از صندلی خود بلند می شوند تا من بنشینم و نوع نگاه ها متفاوت و البته بهتر شده بود. حتی ایرانیانی که آنجا بودند و قبلا به من توجهی نمی کردند بعد از حجاب مورد احترام آنها بودم. در کانادا متوجه شدم کفه ی ترازوی بی بند و باری بسیار سنگین تر از حجاب هست و حجاب به این معنا که امنیت آور است، تلقی نمی شود، از سویی قوانینی که وضع می شود پیشگیرانه نیست. مثلاً در جایی که تدریس می کردم روزی یکی از دانش آموزانم با ظاهری آشفته آمدند و گفتند شب خانه نبودم و باشگاه بودم. بعد به او گفتم تو که ۱۴ سال بیشتر نداری و اجازه نداری به چنین مکان هایی بروی! ولی او از کیفش یک کارت شناسایی درآورد و گفت این را با صد دلار تهیه کرده ام تا بتوانم در این مجالس شرکت کنم. یا حتی اقدام به خودکشی بسیار مرسوم بود و برای دانش آموزان کارگاههای زیادی می گذاشتند تا پیشگیری کنند. حتی احترام به بزرگترها و یا سالمندان آنچنان که در مترو در ایران مرسوم هست ولی آنجا چنین چیزی نبود. از این موارد کم نبود و بسیاری از قوانین حالت پیشگیرانه نداشت و در عمل موفق نبود. به عبارتی در زندگی شخصی کمک کننده نبود به گونه ای که در هر محله ای شاهد وجود یک خانه سالمندان بودیم؛ یعنی احترام به سالمندان چیزی در حد اختصاص صندلی برای سالمندان در وسایل نقلیه عمومی بود و می توان گفت به نوعی بی هویتی در قانون به چشم می خورد. علیرغم اینکه در قالب قانون بحثی عنوان می شود با این وجود التزام به قانون کمرنگ است.
حسینی در بخشی از سخنانش اشاره کرد: به نظر من حجاب، کم هزینه ترین و دم دستی ترین ابزاری است که می توان از آن کمک گرفت تا بتوان بر نفسانیت و خواسته های نفسانی پا گذاشت؛
۵۰ درصد افراد جامعه که زنان هستند می توانند با حفظ حجاب و پوشش عفیفانه بر روی خواسته های نفسانی شان پا بگذارند. اگر این اتفاق رخ دهد، جوامع غربی از نظر اقتصادی خیلی عقب می افتند چون بیشتر اقتصاد کشورها حداقل آنچه من در کانادا دیدم اعم از پوشش، تبلیغات و … حول محور زن می چرخد. اگر از هر صنعتی (یعنی از تبلیغات رسانه ای آنها) زن را حذف کنیم آن صنعت فلج خواهد شد. اگر زنان خود را از این سیستم اقتصادی کنار بکشند آنان هیچ نفعی نخواهند برد؛ مبنای قوانین غربی نیز مادی است نه الهی، لذا تلاش سیاست های کلان بر این است که زنان متوجه اهمیت و جایگاه حجاب نشوند و سرگرم خود و خواسته های نفسانی و مادی خود باشند. همچنان که خود من این مسئله را مدتی تجربه کردم. زمانی که باردار بودم لباسی بلند و گشاد پوشیدم و لب ساحل به اتفاق همسرم نشسته بودیم که یک خانم کانادایی با لحن بسیار تند خطاب به همسرم که لباس راحتتری نسبت به من پوشیده بودند گفت: تو خودت پوشش راحتی داری ولی همسرت را مجبور کردی به این پوشش؟! ولی همسرم گفت که نه او حق انتخاب دارد. یا در مدرسه یک مادری از مدیریت مجموعه خواسته بود که تمایل ندارد که من معلم فرزند او باشم و این ها از مواردی بود که من را متعجب می کرد.
حسینی در پاسخ به سوال مجری درخصوص ویژگی های غرب گفت: ظاهری که غرب از دنیا ساخته است فارغ از اخلاقیات، بسیار جذاب و درست است؛ نظم و هماهنگی ایی که وجود دارد، همه چیز بر مبنای برنامه و زمان و … است. چه بسا اگر در ایران هم ملتزم به اجرای چنین دستورات و قوانینی شوند آن جذابیت و نظم را خواهد داشت. اما خیلی ها از لایه ی پنهان و باطن غرب بی اطلاع هستند؛ چون دسترسی ندارند و بی اطلاع اند از اینکه پشت اینهمه نظم و جذابیت یک بی نظمی پنهانی نهفته است؛ چرا که زن غربی هم بر اساس فطرت خود دوست دارد ازدواج کند، مادر شود. به عنوان مثال یکی از شاگردانم که قصد داشت حیوان خانگی تهیه کند وقتی علت را از او پرسیدم گفت: من ایام فراغتم برای سرپرستی و نگهداری از کودکان بی سرپرست می روم و خیلی دوست دارم مادر شوم! ولی چون برایم آرزوی دور از دسترسی است مجبور به انجام این کار هستم. ولی من به او گفتم اصلاً مجبور نیست که حتما سر کار برود. در ایران تو میتوانی هم درس بخوانی و هم ازدواج کنی، بچه بیاوری و در عین حال مورد احترام هم هستی و حتی از لحاظ قانونی همسرت می تواند به تو بابت کار منزل، تربیت و نگهداری فرزند پول بدهد و او بسیار تعجب می کرد. می توان گفت جایگاهی که در غرب برای زن تعریف شده، مردانه است؛ زن یعنی انسانی که مساوی با مرد است، لذا زن در آنجا باید تلاش کند تا به جایگاه مردان برسد؛ ۴۰ ساعت در هفته کار کند، اجاره خانه دهد، هزینه فرزندان را تامین کند، اصلاً وظیفه زن شستن ظرف و نگهداری از بچه نیست، چون کاری بی فایده و به درد نخوری است، زن باید مثل مرد کاری تمام وقت داشته باشد، درآمد داشته باشد تا در آن جامعه دارای ارزش باشد! شأن انسانی زن در غرب اینگونه است.
لازم بذکر است برنامه تلویزیونی چراغ در فصل سوم، در روزهای یکشنبه و سه شنبه حوالی ساعت ۲۲ از شبکه ۵ سیما به روی آنتن می رود و هر هفته یک چالش را مورد بحث و گفتگو قرار می دهد و یک نظرسنجی هفتگی برگزار می کند.
@cheragh_tv5 در فضای مجازی دنبال کنید.
برای دیدن برنامه های این هفته میتوانید روی لینک زیر کلیک کنید:
https://www.telewebion.com/program/63845
منبع: روابط عمومی برنامه تلویزیونی چراغ
https://www.reihane.ir/p/15792
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
[…] حسینی نیز در گفتگوی خود اظهار داشت: حجاب، کم هزینه ترین و دم دستی ترین ابزاری است که می توان از آن کمک گرفت تا بتوان بر نفسانیت و خواسته های نفسانی پا گذاشت؛ ۵۰ درصد افراد جامعه که زنان هستند می توانند با حفظ حجاب و پوشش عفیفانه بر روی خواسته های نفسانی شان پا بگذارند و سیاستهای کلان اقتصای غرب را دچار مشکل کنند؛ به عبارتی اگر از هر صنعتی (یعنی از تبلیغات رسانه ای آنها) زن را حذف کنیم آن صنعت فلج خواهد شد. می توان گفت شأن انسانی زن در غرب بر خلاف فطرت و سرشت زنانه ی او تعریف شده و جایگاهی مردانه است. […]